خرید و دانلود نسخه کامل کتاب Philosophy In The Flesh: The Embodied Mind And Its Challenge To Western Thought

انسان ها چگونه هستند؟ دانش چگونه ممکن است؟ حقیقت چیست؟ ارزش های اخلاقی از کجا می آیند؟ پرسش هایی از این دست برای قرن ها در مرکز فلسفه غرب قرار داشته اند. در پرداختن به آنها، فیلسوفان مفروضات بنیادی خاصی را مطرح کرده اند – اینکه ما می توانیم ذهن خود را از طریق درون نگری بشناسیم، اینکه بیشتر تفکر ما در مورد جهان تحت اللفظی است، و اینکه عقل بی جسم و جهانی است – که اکنون توسط افراد تثبیت شده زیر سوال رفته است. نتایج علوم شناختی به طور تجربی نشان داده شده است که: بیشتر افکار ناخودآگاه هستند. ما هیچ دسترسی آگاهانه مستقیمی به مکانیسم های فکر و زبان نداریم. ایده‌های ما خیلی سریع و در سطحی بسیار عمیق پیش می‌روند که نمی‌توانیم آن‌ها را به روشی ساده مشاهده کنیم. مفاهیم انتزاعی عمدتاً استعاری هستند. بسیاری از موضوعات فلسفه، مانند ماهیت زمان، اخلاق، علیت، ذهن و خود، به شدت بر استعاره های اساسی برگرفته از تجربه بدنی تکیه دارند. آنچه در استدلال ما در مورد چنین مفاهیمی به معنای واقعی کلمه است، حداقل و از نظر مفهومی ضعیف است. تمام غنا از استعاره می آید. به عنوان مثال، ما دو استعاره متقابل ناسازگار برای زمان داریم که هر دو آن را به عنوان حرکت در فضا نشان می دهند: در یکی جریانی است که از کنار ما می گذرد و در دیگری یک بعد فضایی است که ما در امتداد آن حرکت می کنیم. ذهن مجسم می شود. فکر به بدن نیاز دارد – نه به آن مفهوم پیش پا افتاده ای که برای فکر کردن با آن نیاز به مغز فیزیکی دارید، بلکه به معنای عمیقی که ساختار افکار ما از ماهیت بدن می آید. تقریباً تمام استعاره‌های ناخودآگاه ما مبتنی بر تجربیات بدنی مشترک هستند. بیشتر مضامین اصلی سنت فلسفی غرب با این یافته‌ها زیر سؤال می‌رود. شخص دکارتی، با ذهنی کاملاً جدا از بدن، وجود ندارد. شخص کانتی که قادر به کنش اخلاقی بر اساس حکم یک دلیل جهانی باشد، وجود ندارد. شخص پدیدارشناس که قادر است ذهن خود را به طور کامل تنها از طریق درون نگری بشناسد، وجود ندارد. شخص فایده‌گرا، شخص چامسکی، فرد پساساختارگرا، شخص محاسباتی، و شخصی که توسط فلسفه تحلیلی تعریف می‌شود، همه وجود ندارند. پس چه چیزی؟ لاکف و جانسون نشان می‌دهند که فلسفه‌ای که مسئولیت علم ذهن را بر عهده دارد، کاملاً جدید و دقیق ارائه می‌کند. درک از چیستی یک شخص آنها پس از توصیف موضع فلسفی که باید از جدی گرفتن علوم شناختی ناشی شود، مفاهیم اساسی ذهن، زمان، علیت، اخلاق و خود را مجدداً مورد بررسی قرار می‌دهند: سپس مجموعه‌ای از سنت‌های فلسفی، از یونانیان کلاسیک را بازنگری می‌کنند. اخلاق کانتی از طریق فلسفه تحلیلی مدرن. آنها ساختار استعاری زیربنای هر شیوه تفکر را آشکار می کنند و نشان می دهند که چگونه متافیزیک هر نظریه از استعاره های آن سرچشمه می گیرد. در نهایت، آنها به دو موضوع عمده از فلسفه قرن بیستم می پردازند: اینکه ما چگونه عقلانیت را درک می کنیم، و چگونه زبان را درک می کنیم.فلسفه در جسم درک کاملاً جدیدی از معنای انسان بودن را آشکار می کند. برای بازنگری کامل سنت فلسفی غرب. این فلسفه ای است که قبلاً دیده نشده است.